وقتی کبوتری شروع به معاشرت با کلاغها می کند پرهایش سفید می ماند ولی قلبش سیاه می شود ، مستحق مرگ است گر کبوتر بدهد دل به عقاب .
عشق است در فال همه ، جز من که دارم واهمه .
در آن زمان که وفا قصه ی برف و تابستان است و صداقت گل نایابی است ، به چه کسی باید گفت با تو خوشبخت ترین انسانم ؟
گریه کن ای ابرک من همچون ستاره بر زمین ، روز میلاد مرا در شب بی سحر ببین .
نظرات شما عزیزان: